چی بگم!


یک متر فاصله گاهی اوقات به اندازه هزاران کیلومترجدایی می تونه

آدمو بی خیال کنه...

می دونم خورده تو سرم...اما واقعیت اینه که دارم میشمرم...همه ی

لحظه هارو...همه ی ثانیه هارو...تو که نه می دونی و نه می فهمی..

      آخه می دونی  آدمیزاده خیلی نادونه...باید باشی که بفهمی...

چی بگم...که :گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم...نیومدی که بگم...اما مهم نیست...من اومدم...با تموم فاصله ها...با تموم دلتنگی ها

محبوبم اشک هایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد. اشک هایت را پاک کن و آرام بگیر زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری تلخی و درد جدایی را تاب میاوریم

عشق وقتی دچار غم غربت باشد از حساب زمان و هیاهوی آن ملول میگردد

عشق میزبانی مهربان است.گرچه برای میهمان ناخوانده خانه عشق سراب است و مایه خنده

عشق از اعماق خویش آگاه نمیشود جز در لحظه جدایی

عشق در ردای افتادگی از کنارمان میگذرد اما ما می ترسیم و از او میگریزیم یا در تاریکی پنهان می شویم یا اینکه تعقیبش می کنیم و به نام او دست به شرارت میزنیم

عشق رازی است مقدس

برای کسانی که عاشقند عشق برای همیشه بی کلام می ماند

اما برای کسانی که عشق نمی ورزند عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست

عشق همانند مرگ همه چیز را دگرگون می کند

نخستین نگاه معشوق به روح ازلی می ماند که بر سطح آب ها روان شد بهشت و جهنم را آفرید سپس گفت: باش! و همه چیز موجود شد

آدمیان محصول عشق را تنها بعد از غیبت یار و تلخی صبر و تیرگی یاس درو خواهند کرد

(جبران خلیل جبران)...

اکتبر داغ

سرما داره بیداد می کنه...یاد مهر ماه خودمون افتادم...

 چه فرقی می کنه اینجا باشم یاد تهران...مگه تو با من نیستی؟

یاد تو برام سرمای اینجا رو مثل سیزده بدر خودمون تو کن سولوقون می کنه...

یاد اردیبهشت دربند...یاد تیر ماه توچال...

وقتی تو  و یاد تو هست اکتبر و نوامبر برام دلپذیری نوروز رو داره...

  ..............هر کجا هستم باشم آسمان مال من است......

 دوستت دارم...عین تشنگی عطر گیلاس...عین وسعت شب بوها...مثل خود عشق

هر چند اکتبر داره یواش یواش نمره بیستش رو از طبیعت می گیره اما من موندم که

خلاصه ردی هستم یا قبول...چه خوب می شد تجدید می شدم...اون هم چند بار...