َّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ
میستایمت،
چونان دریای آبی
میبویمت،
بسان گل یاس
میرقصانمت در یاد
چون
شکوفه سیبی
در آغوش سرد باد.
ُُُُُُ
همه شب من به دنبال خیالات توام
در نماز خم گیسوی محالات توام .
من سرشک از رخ زیبا
زتو می جویم و تنهای توام ،
چه بگویم
که تو خود می دانی که در این شهر غریب
من بیمار تو رسوا شده کوی تمنای توام .
سر به بالین تو ،
در حالت مستی که گذارم
مهر دل می شود و ذکر تو همراه دلم ،
چه کنم از غم دل ؟!
گم شده ی شانه غمهای توام .