گل های کبود

        این شعر رو همین طوری نوشتم ..منظور خاصی ندارم ...راستی قالب وبلاگ چطوره

ای همه گل های از سرما کبود
خنده ها تان را که از لب ها ربود؟
مهر،هرگز این چنین غمگین نتافت
باغ،هرگز این چنین تنها نبود

تاج های نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد در سینه تان
صبح می خندد،خود آرایی کنید
اشک های یخ زده،آیینه تان

رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگ ها تان فسرد
آتش رخساره ها تان دود شد

روزگاری شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم می نمود
این زمان_حال شما،حال من است
ای همه گل های از سرما کبود

روزگاری،چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه ی مهتاب را
این زمان_دور از ملامت های ماه
چشم می بندم که جویم خواب را

روزگاری،یک تبسم،یک نگاه
خوش تر از گرمای صد آغوش بود
این زمان،بر هر که دل بستم،دریغ
آتش ِِآغوش او خاموش بود

روزگاری،هستیم را می نواخت
آفتاب عشق شورانگیز من
این زمان،خاموش و خالی مانده است
سینه ی از آرزو لبریز من

تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود
زندگی در لای رگ هایم فسرد
ای همه گل های از سرما کبود.